آقا اهورای گلآقا اهورای گل، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

ثمره عشق مامان و بابا

هفته 34

1392/5/29 1:37
312 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جیگر مامان.ماچ

ببخشید باز دیر اومدم.آخه این چند هفته درگیر بودم.الان 34 هفته و 3 روزه که تو شمکممی.قلب

حالا برات میگم که این 4 هفته چه خبر بوده.

هفته 32و 4 روزه بودی که رفتم سونو واسه اندازه وزنت.که معلوم شد یکم ریزه موندی.البته قدت از حد نرمال بیشتر بود ولی وزن کم بود خیلی ناراحت شدم.دکتر بهم پودر لیدی میل داده که بخورم.زیاد خوشمزه نیست ولی واسه خاطر شیر پسرم میخورم.این از این خبر حالا خبر بعدی.

هفته 33 و 2 روز بودی.که اتفاقا شب احیا بود.از خونه بابا جون داشتیم میومدیم خونه که یهو کمرم درد گرفت و تمام بدنم یخ کرد،خیلی ترسیدیم که تو بدنیا نیای.بدون اینکه به بابا جون یا مامان جون بگیم رفتیم درمانگاه برام سرم تزریق کردن و گفتن که فردا برم پیش دکتر خودم اگرم امشب مشکلی داشتم برم بیمارستان که خداروشکر مشکلی پیش نیومد ولی تا صبح نتونستم راحت بخوابم.فرداش که دکتر رفتم صدای قلب نازتو چک کرد گفت مشکلی نیست شاید روبروی کولر خوابیدی نی نی نازت سردش شده خودتو گرم بگیر ولی واسه اطمینان بیمارستان برو.زود زنگ زدم به بابایی اومد دنبالم با مامان جون طاهره رفتیم بیمارستان نجمیه.اونجا آزمایش گرفتن و اکوی قلب از قلب ناناز تو.گفتن هیچ مشکلی نیست ولی مواظب باش اگه درد داشتی بیای تا ساعت 10 شب بیمارستان بودیم.ولی خداروشکر به خیر گذشت.ولی همرو ترسوندی مامانی.به مامان مریم اینا نگفتیم که نگران نشن.فرشته

 

دیدی مامانی،بدون دلیل نبود دیر اومدنم.ولی حالا یه خبر خوب.

اتاقتو چیدم بزودی عکسشو میزارم.بزن اون کف قشنگرو نفسم.تشویق

خوب بریم استراحت کنیم که با لگدایی که به دنده هام زدی دیگه دنده ای برام نموند.بزار دنیا بیای اینقدر ماچت میکنم که تلافی این بازیاتو در بیارم نفسسسسسسسسسسسممممممممممم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)