فقط 19 روز مونده بیای
سلام سلام صدتا سلام.
نفس مامانی فقط و فقط 19 روز مونده.شایدم زودتر که تو بیای توی بغلم تا من بتونم با گرمای نفسات عشق کنم.هر روز که میگذره من کلی ذوق میکنم.یه حس غیر قابل توصیف دارم این روزا.باورم نمیشه به آخراش رسیدم،تا اینجاش که بخوبی گذشته خداروشکر.ایشا الله باقی موندشم و بعدش بخوبی و سلامتی بگذره.الان که دارم مینویسم یه بغض شیرین توی گلومه.خدارو شکر میکنم که چشم انتظار نموندیم واسه اومدن تو توی دلم.خدا تورو یهویی انداخت تو دلم نفسم.
وای اهورای مامانی دیروز خونمون پر بود از مهمون.عموهای مامانی،مامان جون و بابا جون اینا،خاله فاطمه مامانی و دختراش از دزفول اومده بودن.مامان جون طاهره زحمت کشید شام خونه خودشون درست کرد واسه شام رفتیم اونجا.مردا خونه مامان جون شب موندن.خانم ها هم خونه ما بودن.15 نفر اینجا 13 نفر خونه بابا جون.توی خونه جا نبود خخخخخ.ولی خیلی خوش گذشت.صبح زود رفتن شمال بعد میرن مشهد.صبح که داشتن میرفتن همسایه دیدشون تعجب کرده بود توی خونه ما که همیشه ساکته چی شده که یهو این همه آدم و سرو صدا هست خخخخخخخ.معلوم نیست پیش خودش چی فکر کرده.وروجک مامانی دیروز خیلی پسر خوبی بودی مثه همیشه قربونت بشم مامانی اصلا اذیت نکردی.همش بازی میکردی فکر کنم دوست داشتی میومدی بیرون تا توام همبازی بچه ها میشدی.ای جونم
راستی امروز 37 و 2 روزه که توی دل مامانی.بوس بوس