دلم گرفته
سلام کوچولوی مامانی.خوشی؟ الان دیگه 39 هفته و 2 روزه که توی شکممی.یعنی هفته آخر دوران بارداریه.
فکر کنم خیلی جات راحته که دل نمیکنی بیای تو بغل مامانی.شایدم فکر میکنی من مامان بدی میشم برات میترسی که بیای.
خیلی دلم گرفته.دیگه خسته شدم از چشم انتظاری.هر روز میگم دیگه امروز میای توی بغلم.دیگه خسته شدم از اضطراب. ولی باز روز شب میشه و تو نمیای.
همین الان که دارم مینویسم بغض داره خفم میکنه،باز خداروشکر که مامان جون اینا هستن پیشم که کمتر فکر کنم.میترسم مشکلی داشته باشی که اصلا میلی به اومدن نداری.دکتر تا 25 بهمون فرصت داده.اگه نیای باید یا سز بشم یا آمپول فشار بزنم. و من اصلا دوست ندارم این مدلی بیای.
اون شبی که من یکم درد داشتم و بیمارستان بهم گفت تا صبح بدنیا میای هممون خوشحال شدیم و تا صبح نخوابیدیم.شب که میخواستم برم همه اومدن بیمارستان،اون شب برگشتیم خونه و دوباره ساعت 5/30 صبح رفتیم بیمارستان اینبار فقط مامان جونا اومدن وتا ساعت 11 بیمارستان بودیم.و هر بار nst میگرفتن ولی هر بار میگفتن دیگه دردی ثبت نمیشه خیلی ناراحت بودم.بعد از 24 ساعت نخوابیدن بدون اینکه تو بیای بغلم برگشتیم خونه.حسابی سرکارمون گزاشتی فسقلی.یه ضد حال در حد تیم ملی به هممون زدی.
کوچولوی مامانی بیا دیگه،دلم دیگه طاقت نداره.توی این 9 ماه مامانیو اذیت نکردی پس الانم اذیت نکن و زود بیا.خواهش میکنم.