خاطره هفته 30
سلام چطوری پسمل گلم؟
مامانی،امروز 30 هفته و 2 روز که توی دل مامانی.دیگه چیزیش نمونده بیای توی بغلم قربونت برم.
امروز بابا جون کریم و مامان جون طاهره با عمه مائده رفتن دزفول.من و بابا محمد و تو تنها شدیم.آخه فردا قراره عمه نجمه دماغشو عمل کنه،براش دعا کن که عمل راحتی داشته باشه.الهی آمین
ما به خاطر قند عسلمون نتونستیم بریم چون 5 شنبه باید بریم دکتر که چکاپ بشی نفسم.تازه قراره فردا سرویس چوبتو بیارن.هورررررررررررررررررااااااااااااااااااااااااااااااااا.قول میدم زود اتاقتو بچینم و برات عکس بزارم جوجوی مامانی.توام باید قول بدی با مامانی همکاری کنی که زود اتاقتو بتونم بچینم.بوس بوس
این هفته یکم مامانیو اذیت کردی،مجبور شدم برم متخصص داخلی که خیالم راحت شه از بابت شما.مامانی یه ویروس قورت داده بود که باعث شده بود مریض شه،منم واسه خاطر شما خیلی نگران شدم که این ویروس نا قلا تورو اذیت نکنه،که خدارو شکر دکتر گفت هیچ مشکلی نیست،پسرت مثه شیره.
دوست دارم هوارتا
بابا محمد که حسابی دیگه صبرش تموم شده تا پسرشو بغل کنه.یه جفت از جوراباتو و یه جفت پاپوشتو بالای آینه میز آرایش آویزون کرده که هر روز که بیدار میشه ببینتشون.ههههه
خوب اهورای مامانی فعلا با اجازه پسمل خوجکلم
بوس بوس دوست دارم
اینم عکس کفش و جورابت که هر روز بابایی عشق میکنه با دیدنشون